بیژن و منیژه

به نام خدا



بیژن و منیژه


فصل دهم



گیو همراه سواران اختصاصی دربار کیخسرو به سوی زابلستان حرکت کرد و بی توقفی طولانی رفتند و رفتند تا به دیدرس   دیده بانانان خبر نزدیک شدن سواران را به زال و رستم رساندند . زال سوار بر اسب شد و به استقبال سواران رفت . وقتی نزدیک تر رفت گیو را شناخت و چون او را گرفته و اندوهگین دید دریافت  مشکلی برای او یا کیخسرو پدید آمده است .

گیو پرسید :

ای زال : رستم دستان کجاست ؟

زال گفت : او اکنون در شکار گاه است .

گیو گفت :

باید همین لحظه حرکت کنم تا نامه ای مهم را به او برسانم .

زال گیو را از رفتن منصرف کرد و گفت :

تا شما استراحت کنید و خستگی راه دراز را از تن بیرون کنید رستم نیز باز آمده است .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد