رحلت حضرت محمد و شهادت امام حسن

به نام خدا


سلام


رحلت حضرت محمد(ص) و شهادت امام حسن (ع) رو بهتون تسلیت میگم 


براتون یه داستان کوتاه می زارم که عشق پیامبر رو به امام حسن (ع) نشون می ده

من عاشق این داستانم




ابو هریره گفت : در خدمت ، رسول اکرم به بازار بنی قیقاع رسیدم  او از پیش می رفت و من به دنبالش بودم ، با هم حرف نمی زدیم ، چون احساس کردم که او در جستجوی چیزی است . بالاخره به گرم خانه ای رسید انگار حمام بود .

رسول اکرم از پشت پرده فرمود : ( ائم لکع لغت لکع ) ، لغت شوخی آمیزی تقریبا به معنی (ناقلا ) است . انگار فرمود :

این ناقلا اینجاست ؟

من فهمیدم که فاطمه زهرا فرزندش را به حمام آورده است چند دقیقه  طول کشید . رسول اکرم سر پا ایستاده بود ما سه نفر شده بودیم که در حضور ایستاده بودیم .

ناگهان دیدیم حسن با سر و صورت شسته و لباس عوض شده از پشت پرده در آمد . تماشایی بود . هم رسول اکرم آغوش به روی حسن گشود بود و هم حسن بازوهای کوچکش را برای جدش واکرده بود . این دو نفر مشتاقانه در آغوش هم فرو رفتند . می شنیدم که رسول الله دعا می کند :

(خدایا من حسن را دوست می دارم و دوستدار حسن را هم دوست می دارم )

ابوهریره می گوید از آن تاریخ حسن بن علی از جانم برایم عزیزتر شده بود زیرا با گوش هایم شنیده بودم که رسول اکرم در حق دوستان حسن دعا می کند

نظرات 2 + ارسال نظر
فاطمه یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ق.ظ http://yasezakhmi.blogsky.com

سلام

ممنون داستان زیبایى بود

این روز بر شما هم تسلیت

ممنون

ثریا سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:38 ق.ظ

خیلی داستان قشنگی بود.
ولی ابوهریره همونی نیست که چندین هزار حدیث جعلی به پیامبر نسبت داده؟

اگر بهت بگم مطمئنم
که خودش نیست دروغ گفتم
ولی من این داستان رو توی زندگینامه امام حسن خوندم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد