بیژن و منیژه

به نام خدا



فصل یازدهم



بیژن و منیژه



رستم به کیخسرو گفت :

من نقشه ای دارم که به کار خواهد آمد

کیخسرو گفت :

چه نقشه ای

رستم پاسخ داد :

در هیات بازرگانی آزاد به راحتی می توان به تمام نقاط جهان سفر کرد . من نیز همچون بازرگانی کهنه کار به سفر می روم . اما کاروانیان من همه جنگاورانی خواهند بود که لباس مبدل می پوشند ، فقط به مقداری زر و سیم نیاز داریم

کیخسرو دستور داد و از خزانه ی شاهی سیم و زری که رستم لازم داشت در اختیارش نهادند . رستم از فرصت استفاده کرد و گفت :

شاه کیخسرو بداند که گرگین از کرده ای که شرح نمی دهد بسیار شرمسار و اندوهگین است . اگر اجازه دهی و او را آزاد کنی بر او و همه ی ما منت شاهانه نهاده ای .

شاه نتوانست در برابر خواهش رستم مقاومت کند . دستور آزادی گرگین را داد اما گفت :

دلم می خواهد بدانم او چه نقشی در گرفتار شدن بیژن داشته است

شاه به رستم گفت :

اکنون هر چه ساز و برگ جنگ  می خواهی بردار .

رستم گفت :

ای شاه من به توران زمین خواهم رفت و بیژن را به حیله و دسیسه آزاد خواهم کرد . اکنون نیازی به ساز و برگ جنگ نیست . هر گاه به ابزار جنگ نیاز داشتم ، توسط قاصدی تو را خبر خواهیم کرد . کاروان تجاری رستم حرکت کرد و پهلوانانی نظیر گرگین و گستهم و زنگه ی شاوران و فرهاد در کنار او با لباس مبدل حرکت کردند

نظرات 4 + ارسال نظر
؟ یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:35 ب.ظ http://mashhad-69.blogfa.com

سلام خوب بود مرسی اگه میشه لینک کنید بعدش خبرم کنید

مرسی سر زدی

طارق یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:44 ب.ظ http://tn313.blogfa.com/

سلام
به وبلاگ منم سر بزنید خوشحال میشم

باشه حتما

ماه پیشانو یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:44 ب.ظ

زیبا بود

مرسی

؟ یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:09 ب.ظ http://mashhad-69.blogfa.com

سلام لینک شدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد